نویسنده: محمد عابدالجابری
مترجم: محسن آرمین

 

به نظر ما این حقیقت باید مورد توجه ویژه قرار گیرد که پدیده‌ی قرآنی اگرچه در ذات و جوهر خود تجربه‌ای معنوی و نبوت و رسالت است، اما از حیث زبانی و اجتماعی و فرهنگی پدیده‌ای عربی است و در نتیجه نباید انتظار داشته باشیم که چه در سطح ارسال و چه در سطح دریافت، به کلی از جو و فضای زبان عرب خارج شود.
بسیاری از عالمان مسلمان به حق شرط کرده‌اند کسی که قصد تحقیق درباره‌ی قرآن را دارد باید همانند یک عرب با زبان عرب آشنا باشد و فهم خود را از قرآن به آنچه معهود و متعارف عرب بوده است، یعنی آنچه ساختار حیات معنوی و فکری و اجتماعی عرب را شکل می‌داده، محدود کند.
استدلال آن‌ها بر این شروط آن است که قرآن عرب را مخاطب قرار داد تا آن را بفهمند درنتیجه ناگزیر باید خطاب آن به زبان عرب و در چارچوب امور معهود و متعارف اجتماعی و فرهنگی عرب می‌بود تا فهم آن برای ایشان ممکن باشد.
هرگاه این حقیقت نقطه‌ی عزیمت ما در فهم پدیده‌ی قرآنی باشد، یعنی توجه به خصوصیات زبان عرب و داده‌های متعارف میان ایشان، خواهیم توانست بر بسیاری از تردیدهایی که در برابر درستی گزارشات راجع به این پدیده، حتی آن هنگام که به حساس‌ترین و هیجان انگیزترین لحظات این پدیده یعنی لحظه‌ی آغازین آن مربوط می‌شود، فائق آییم. گرچه توجه به عرف عرب با تمام جوانب آن، برای این که قرآن معاصر خود باشد و در ظرف زمانی خود دیده و فهم شود، امری ضروری است؛ به نظر ما همین تعامل بی‌طرفانه‌ی علمی و در حد توان با این عرف، تنها راه صحیح برای این است که قرآن- نه در سطح تجربه دینی که همواره برجا و پایدار است، بلکه در سطح فهم و استنباط- معاصر ما فهم شود.
این یک آرزو و خواست و به عقیده‌ی ما مشروع و مقبول است. تنها نکته‌ای که باقی می‌ماند این است که از نظر روش‌شناختی آن را استوار و محکم سازیم.
اما از منظر روش‌شناسانه چگونه می‌توان با قرآن، آن‌گونه که معاصر خویش و در عین حال معاصر ماست، تعامل داشت.
شاید بسیاری از خوانندگانی که کارهای ما را دنبال می‌کنند به یاد می‌آورند که ما بیش از ربع قرن (از زمان تألیف مقدمه‌ی نحن و التراث به این سو) در تحقیقاتمان درباره‌ی میراث فرهنگی خویش روش و دیدگاه خاصی را مبنای کار قرار داده‌ایم. از جمله نکات محوری این روش/ دیدگاه در نظر گرفتن سوژه‌ی مورد مطالعه همچون امری معاصر خود و در همان حال به عنوان امری معاصر ما است. از آن‌جا که موضوع مطالعه‌ی ما در این بحث قرآن است، بهترین راه برای تطبیق این روش/ دیدگاه در تعامل با آن، به نظر ما همان مبنایی است که بسیاری از عالمان اسلام و مفسران قرآن و دیگران بدان دعوت کرده‌اند: «برخی از آیات قرآن برخی دیگر از آیات آن را تفسیر می‌کند».
بنابراین ما بر این مبنا تکیه خواهیم کرد، اما بدون التزام کامل به روایاتی که تفسیر به مأثور بدان کاملاً پایبند است، بلکه با هر اجتهاد یا دیدگاهی که در قرآن مستقیم یا غیرمستقیم شاهدی بر صحت آن بیابیم تعاملی ایجابی خواهیم داشت. این همان سلاح ما علیه پدیده‌ی وضع و جعل خواهد بود، حال خواه انگیزه‌ی این جعل و وضع ترغیب و ترساندن باشد یا اهدافی مذهبی یا سیاسی. این روش همچنین سلاح ما علیه اسرائیلیات و انواع میراث مربوط به دوره‌ی ماقبل اسلامی خواهد بود.
به گمان ما برای تطبیق این مبنا باید تفاوتی روش‌شناسانه میان دو امر قائل شویم. یکی نص قرآنی آن‌گونه که در قرآن فراهم آمده و دیگری قرآن آن‌گونه که گروه گروه و پراکنده به ترتیب نازل شده است؛ از این‌رو تعامل با هر موضوعی که درباره‌ی قرآن مطرح می‌سازیم برحسب طبیعت و سرشت همان موضوع خواهد بود. بدین معنا که اگر موضوع مربوط به وجه نسبی و تاریخی است باید آن را به ترتیب نزول ارجاع دهیم و اگر مربوط به وجه مطلق و لازمانی است باید آن را در سطح قرآن، به عنوان یک کل که بخشی از آن بخشی دیگر را تفسیر می‌کند، مطرح سازیم و حکم درباره‌ی آن باید همان «قصد شارع» باشد و نه زمان و تاریخ. این امر مانع از اعتماد توأمان به هر دو سطح، آن‌گاه که موضوع چنین اقتضائی داشته باشد، نخواهد بود.
تعامل با قرآن به عنوان مصحف چندان مشکل نیست، زیرا این امکان را خواهیم داشت تا درباره‌ی مسئله‌ای از مسائل به نصی از این یا آن سوره اعتماد کنیم و به جستجوی نصوص دیگری بپردازیم که آن را شرح می‌دهد و یا به فهم آن کمک کنند. همچنین می‌توانیم نصوص سازگار را جمع و سپس از آن‌ها احکام یا اخبار مشترک را استخراج کنیم. این همان روش‌هایی است که غالباً بدان عمل می‌شود. اما تعامل با قرآن برحسب ترتیب نزول نیازمند اموری دیگر است از جمله و قبل از هر چیز در نظر گرفتن یکی از نظریات ترتیب نزول سور و این امری آسان نیست. ما بخش ویژه‌ای را به این موضوع اختصاص خواهیم داد. اما ترتیب آیات در قرآن موضوعی است که مصادر در مورد توفیقی بودن آن، یعنی این که چینش آیات در هر سوره زیر نظر رسول انجام شده است، اجماع دارند؛ در نتیجه مجالی برای اجتهاد در آن نیست. با این حال، همان‌گونه که مفسران بزرگ عمل کرده‌اند، ناگزیر از طرح و بحث و مناقشه درباره‌ی پرسش‌هایی هستیم که در هر دو سطح سور و آیات خود را بر ما تحمیل می‌کنند.
با طرح این مسئله نمی‌خواهیم خواننده‌ی محترم تصور کند که قصد ما تفسیر قرآن است. هدف ما محدود به آن چیزی است که از آن به «تعریف قرآن» تعبیر می‌کنیم. تعریف هر چیزی گاه با وصف آن از خارج است و گاه با تبیین مسائل و موضوع‌های آن و آشکار ساختن سخنی که درباره‌ی خود دارد، البته اگر چنین سخنی وجود داشته باشد. این همه در مورد قرآن بدون رجوع به گفتمان قرآن و در نتیجه تلاش برای فهم این گفتمان ممکن نیست.
منبع مقاله :
عابدالجابری، محمد (1393)، رهیافتی به قرآن کریم در تعریف قرآن، ترجمه محسن آرمین، تهران: نشر نی، چاپ اول